زینبزینب، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

♥♥شاه پریون♥♥

زینب 6ماهه شده یه دست یه هورررررررررررررررررررا

                                                    سلام عزیزم ببخشید سه روز دیرتر از نیم سالگی شما وقت کردم بیام وخاطره این روز قشنگ رو بنویسم آخه خیلی سرمون شلوغه به خاطر مراسم عقد خاله جون الهه ، خلاصه امروز وقت شد بیام وبنویسم که چه کردیم توی این روز قشنگ: اول اینکه بردیمتون حمام البته مامان جون ،چون من هنوز میترسم شما رو ببرمتون اینم عکس بعداز حمام عشقم البته یکمی چشماتون قرمز شد...
22 اسفند 1391

مهمونی

سلام به گل دخملی الان تازه خوابیدی اومدم بعداز چند روز یکمی بنویسم از امشب بگم که عمه فاطمه ومامان جونشون اومدن خونمون مهمونی کلی خوش گذشت مخصوصا به شما چون همش در حال پاس کاری بودی از این دست به اون دست وخلاصه یه لحظه هم رو زمین نیومدی  از دیشب وپریشب هم اینکه برای شیرینی ماشین جدید باباجون دعوت شدیم شام بیرون و رفتیم شاندیز ویه شیشلیک خوشمزه خوردیم با عمه جون فاطمه وعمه جون نجمه که نی نیشون توراهه و مامان جون وباباجون و عمو ابولفضل خلاصه خوش گذشت ولی شما خیلی اذیت شدی ونا گفته نماند که حسابی من رو هم اذیت کردی آخه ما میخواستیم شام بخوریم ولی به شما نمیدادیم آخه شما خیلی کوچولویی نمیتونی از این غذاها بخوری جیگرطلای مامانی فدای ا...
13 اسفند 1391

5ماهگیت مبارک عزیزم

دخترگلمون 5ماهه شد بزن دست قشنگه رو به افتخار زینب کوچولو مامانی میخواد یه کاری برخلاف نظر دکترا بکنه مامانایی که میخونن نظربدن حتما میخوام غذای کمکی دخترم رو الان شروع کنم یعنی یه ماه زودتر آخه وقتی من وبابایی داریم غذامیخوریم یاحتی چایی میخوریم دخملیمون باحسرت به ما نگاه میکنه ولباش رو مزه مزه میکنه دیگه دلم نمیاد البته تا الان هم بیکار ننشستم روزی 5-6 قاشق مرباخوری آب به دخترکم میدادم تازه بعضی اوقات آب لیموشیرین هم میدادم ...
7 اسفند 1391

مامانی دفاع کرد هورررررررررررررررا.

سلام عشق مامانی بالاخره مامانی دفاع کرد وااااااااااااااااای که نمیدونی چقد سخت بود مردم و زنده شدم تا استاد گفت خسته نباشید!، خاله فاطمه رو که نگو رنگش مثل گچ سفید شده بود ولی به خیر گذشت ایشالا شما هم وقتی بزرگ شدی رفتی دانشگاه متوجه حرف امروز من میشی یعنی تقریبا 21 ساله دیگه اووووووووووووووووه چه همه معلوم نیست تا اون موقع من زنده باشم  خداکنه باشم وببینم موفقیتت رو  جیگر طلا تازه بعدشم باشم وعروسیت رو ببینم وبچه هات رو...... خلاصه، فک کنم یه 40 سالی دیگه باید یاشم تا همه این روزای قشنگ  رو ببینم یعنی میشه 62 یا63 سالم پیر میشم ها ولی بابایی پیرتر میشه 70ساله میشه، نه اینطوری نمیشه باید زود عروست کنم اینم یه عالمه بو...
4 اسفند 1391
1